مرد چاق.



جایی خواندم که مورچه ها 300 متر در ساعت سرعت دارند.

یعنی اگر دو مورچه از یک نقطه شروع به حرکت کنند, با فرض اینکه به صورت مستقیم جا به جا میشوند و در ابتدای مسیر فقط یک اختلاف دو درجه ای داشته اند, بعد یک سال حدودن به اندازه 91715 متر از هم فاصله دارند.

مثلن در دو شهر متفاوت.

شاید در ابتدای مسیر فکرش را نمیکردند این فاصله ی دو درجه ای آنها را به اینجا بکشاند.

ترسناک است مگر نه؟

مثل یک تست کنکوری که کمتر/بیشتر بزنی و رشته و دانشگاه آینده ات , چه بسا سرنوشتت به طور کل تغییر کند.

شاید در مسیر رفتن به دانشگاه x تصادف کنی و همه چیز تمام شود ولی همون یک تست لعنتی میتوانست زندگیت را نجات دهد.

ترسناک است جدن!

پیوستگی دومینو وار اتفاقات زندگی که اکثرن به تصمیم هایمان بستگی دارد و ممکن است سرنوشت ما را به کلی تغییر دهد ترسناک است.

به صورت شهودی تصورم این است که با گذشت زمان این تاثیر بیشتر خودش را نشان میدهد.

عین مورچه ای که یک سال صبر کردیم تا تفاوت 91 کیلومتری اش را ببینیم.

نمیدانم چطور میشوند زندگی را جدی نگرفت یا در تصمیم ها وسواس به خرج نداد وقتی از چنین تاثیری آگاهیم.

شاید ساعت ها به کوچکترین تصمیم ها فکر کردن و مضطرب کردن خودمان برای تصمیم هایی که بزرگترند, راه مناسبی باشد.

ذهنم پر است از ایده های ضد و نقیض پیرامون این مسئله.

گاهی فکر کردن را درست میداند, گاهی بیهوده.

 

 

 

 

 

 


این جمله را استادمان سر کلاس گفت.

borderline یک اختلال شخصیت است که افرادی که دارای این بیماری می باشند دارای ویژگی های اخلاقی خاصی هستند،که به طور ویژه میخواهیم در مورد نگاه صفر و یکی به افراد بحث کنیم.

مبحثی که به طور عامیانه میتوان اینگونه توضیح داد که یا یک نفر فردی کامل است و تمام و کمال قبولش داریم و دارای شخصیتی 100 درصد صحیح است.

یا این فرد کلن موجود بدی است و حتی نقطه ای ویژگی مثبت ندارد.

گویا در افراد دارای اختلال شخصیت مرزی این باور که یک فرد میتواند در کنار ویژگی های محبوبی که برای ما دارد ویژگی های ناپسند اجتماعی یا متناقض با ارزش های ما نیز داشته باشد، پذیرفته شده نیست.

مسئله ای که خودم هم درگیرش بودم.

ویژگی هایی از انسان های موفق و تلاشگر اطرافم میدیدم که دوست نداشتم واقعی باشد.

دوست داشتم اسطوره ی ساخته شده در ذهن من در تمام زمینه ها بهترین باشد، نتیجه ی این انتظار چیزی جز خراب شدن یک دفعه ای ساخته های ذهنی ام نبود!

بعله درست است، این فرد تمامن بد است!

به سر دیگر همین ویژگی رسیدیم.

ولی نامجو را دوست دارم،ممکن است با عقاید مذهبی اش موافق نباشم، اما صدایش را خیلی دوست دارم.

میتوان انسان ها را به مجموعه ای از رفتارهایشان شکست و خودمان را در معرض تکه های دوست داشتنی شخصیت فرد قرار دهیم و ببینیم میتوانیم نسبت به سایر تکه ها بی تفاوت باشیم؟

شاید تمرین اندکی کمکمان کند، اگر نکند میتوانیم به ویژگی بوردرلاین خود بازگردیم.

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

John مذهبي شهرک پاورپوینت 25 خرید و فروش اکانت بازی همین الان یهویی خدایا شکر LeveL Tymica تجارت الکترونیکی Amanda