جایی خواندم که مورچه ها 300 متر در ساعت سرعت دارند.
یعنی اگر دو مورچه از یک نقطه شروع به حرکت کنند, با فرض اینکه به صورت مستقیم جا به جا میشوند و در ابتدای مسیر فقط یک اختلاف دو درجه ای داشته اند, بعد یک سال حدودن به اندازه 91715 متر از هم فاصله دارند.
مثلن در دو شهر متفاوت.
شاید در ابتدای مسیر فکرش را نمیکردند این فاصله ی دو درجه ای آنها را به اینجا بکشاند.
ترسناک است مگر نه؟
مثل یک تست کنکوری که کمتر/بیشتر بزنی و رشته و دانشگاه آینده ات , چه بسا سرنوشتت به طور کل تغییر کند.
شاید در مسیر رفتن به دانشگاه x تصادف کنی و همه چیز تمام شود ولی همون یک تست لعنتی میتوانست زندگیت را نجات دهد.
ترسناک است جدن!
پیوستگی دومینو وار اتفاقات زندگی که اکثرن به تصمیم هایمان بستگی دارد و ممکن است سرنوشت ما را به کلی تغییر دهد ترسناک است.
به صورت شهودی تصورم این است که با گذشت زمان این تاثیر بیشتر خودش را نشان میدهد.
عین مورچه ای که یک سال صبر کردیم تا تفاوت 91 کیلومتری اش را ببینیم.
نمیدانم چطور میشوند زندگی را جدی نگرفت یا در تصمیم ها وسواس به خرج نداد وقتی از چنین تاثیری آگاهیم.
شاید ساعت ها به کوچکترین تصمیم ها فکر کردن و مضطرب کردن خودمان برای تصمیم هایی که بزرگترند, راه مناسبی باشد.
ذهنم پر است از ایده های ضد و نقیض پیرامون این مسئله.
گاهی فکر کردن را درست میداند, گاهی بیهوده.
درباره این سایت